عاشقانه

بزن باران

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی 


شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی


آه باران من سراپای وجودم آتش است…


پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی….. 

 


 

نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:باران,سوختم,عکس,,

ساعت 21:11 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


سخت تر از تنهایی...

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی…
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
 چیزهای بدتری هم هست


 

نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:تنها,تنهایی,عاشقانه ها,عکس,سختی,,

ساعت 21:8 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


دلتنگـی، پیچیــده نیســت


یک دل...


یک آسمان...


یــک بغــض...


و آرزوهــای تـَـرک خـورده!


به همین ســادگـی… 

 


 

نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,

ساعت 21:7 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


دوست داشتن،

صدای چرخاندن کلید است در قفل.

عشق،

باز نشدن آن.

کاری که ما بلدیم اما...

باز کردن در است

با لگد... 


 

نوشته شده توسط مریم در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:کلید,قفل,عاشقانه ها,تنهایی,عکس,

ساعت 21:2 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


داستان عاشقانه

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب
تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگهبیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

 


 

نوشته شده توسط مریم در شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,

ساعت 23:39 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


قاصدک

قاصدک غم دارم

غم آوارگی و دربدری غم تنهایی و خونین جگری

قاصدک وای به من ! همه از خویش مرا می‌رانند

همه دیوانه و دیوانه‌ترم می‌خوانند

قاصدک دریابم ! روحم عصیان‌زده و طوفانی است 

آسمان نگهم بارانی است

قاصدک غم دارم ! غم به اندازه‌ی سنگینی عالم دارم

قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی

و به تنهایی خود در هوسی عیسایی

و به عیسایی خود منتظر معجزه‌ای غوغایی

قاصدک حال گریزش دارم می‌گریزم به جهانی که در آن مستی نیست

پستی و مستی و بدمستی نیست


می‌گریزم به جهانی که مرا ناپیداست


شاید آن نیز فقط یک رویاست .. 


 

نوشته شده توسط مریم در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:قاصدک,غم,خونین,مستی,دیوانه,سنگینی,

ساعت 16:22 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


تقدیم نگاه گرمتون

 


 

نوشته شده توسط مریم در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,

ساعت 16:19 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


معرفی

سلام به همه ی اونایی که به وب من میان ممنون میشم برای حمایت بیشتر من توی وبم نظر بزارید امیدوارم ساعات خوبی را سپری کنید 


 

نوشته شده توسط مریم در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,

ساعت 16:7 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت